اندیشه‌ی سیاسی صواف (1)
 
 

مقدمه

محمد محمود الصواف، اندیشمند، داعی و مبارز مسلمان عراق الاصل است که پس از تحصیل در الازهر مصر و آشنا شدن با حسن البنا و فعالیت در جنبش اخوان المسلمین، شعبه‌ی غیر رسمی اخوان را در عراق تأسیس کرد؛ اما به دلیل سختگیری حکومت عراق پس از مدتی فعالیت‌های علمی و عملی خود را در سوریه و عربستان دنبال کرد. می‌توان صواف را تقریباً اندیشمندی سلفی دانست. تبیین اسلام راستین و احیای اخلاق اسلامی فراموش شده در میان افراد و جامعه، تأکید بر اصالت حاکمیت خدا و امتداد آن به پیامبر و مشروعیت یافتن حکومت‌ها در پرتو انتساب به این حاکمیت، بیان ویژگی‌های حاکم مطلوب اسلامی (به ویژه عدالت)، تلاش برای احیای نوعی خلافت اسلامی که وحدت امت اسلامی را بار دیگر محقق سازد، ذم استعمار و تبیین برنامه‌های آن در انحراف و سست کردن امت و جوامع اسلامی و به ویژه تأکید بر بازگشت فلسطین به جهان اسلام و نابودی اسرائیل، از محورهای اساسی مباحث صواف در تمامی آثار و سخنانش است.
پژوهش حاضر با استخراج نظرات صواف از هشت اثر وی - که در دسترس بود - مباحث فوق را به بحث و تحلیل گذاشته است. طبیعی است که به دلیل تلاش برای جامعیت تحقیق، رشته‌ی پیوند میان مباحث چندان به هم پیوسته نباشد؛ زیرا در این نگارش نکته‌ی مهم استقصای اندیشه‌ی صواف بوده است نه بررسی مسئله‌ای خاص در اندیشه‌ی وی، گذشته از این، صواف و اندیشه اش در ادبیات سیاسی فارسی گمنام و ناشناخته بود و آثارش نایاب و کم یاب. از همین رو برخی از آثار وی - به عنوان مثال کتاب لااشتراکیه‌ی فی الاسلام - که از لحاظ سیاسی دارای اهمیت زیادی هم بود، به رغم تلاش‌های فراوان و مراجعه به کتابخانه‌های متعدد در تهران و قم، به دست نگارنده نرسید؛ همچنین حیات سیاسی دو دهه‌ی آخر عمر وی (هشتاد و نود میلادی) حتی با مراجعه و جستجو در سایت‌های اینترنتی و مصاحبه با برخی صاحب نظران، چندان مکشوف نشد. این امر ممکن است از برخی جهات خلل و نقیصه‌ی پژوهش حاضر به حساب آید، اما تلاش برای موشکافی نظرات صواف از آثار به دست آمده، آن را کمرنگ می‌کند.

شرح حال

1. زندگی

شیخ محمد محمود الصواف در شوال 1333 / اگوست 1915 در شهر موصل عراق به دنیا آمد. وی در کودکی قرآن را حفظ کرد و از طریق مدارس اسلامی از جمله مدرسه‌ی الفیصلیه به فراگیری علوم اسلامی پرداخت و مدت‌ها تحت پرورش فکری و اخلاقی شیخ محمد الرضوانی بود. صواف با فراغت از مدرسه‌ی دینی الفیصلیه، به عنوان معلم در مدارس ابتدایی و راهنمایی شروع به تدریس کرد. سپس در سال 1358 ق/ 1939 م به الازهر رفت و در مدت زمانی اندک، در علوم اسلامی و قضاوت تبحر یافت به گونه‌ای که شیخ مصطفی مراغی - شیخ الازهر - پیشرفت او را در علم به معجزه تشبیه کرد. صواف در سال 1363 ق/ 1942 م مدرک علمی خود را از این مرکز دینی پژوهشی دریافت کرد. در آن زمان قاهره مرکز تحولات عمیق به ویژه در حوزه‌ی اندیشه و جریان‌های سیاسی مختلف بود. جنبش اخوان المسلمین از مهم ترین جریان‌های آن عصر بود که توانست افراد زیادی را به خود جلب کند. صواف نیز جذب این گروه شد و توانست بخش ارتباطات با جهان اسلام را درون اخوان تأسیس کند. وی در ملاقات‌های خود با حسن البنا کاملاً از او تأثیر پذیرفت. (2)
در سال 1948 صواف با روح اخوانی و علم ازهری به عراق برگشت و با همکاری علمای شیعه و سنی، حزب التحریر الاسلامی را بنا نهاد. (3) صواف توانست با تأسیس جنبش اخوان، افراد زیادی را از جمله شیخ امجد الزهاوی، به اخوان دعوت و جذب کند. (4) او در کنار این فعالیت‌ها در دانشکده‌ی شریعت در شهر الاعظمیه، به تدریس قضاوت پرداخت و جمعیت امر به معروف و نهی از منکر را تأسیس کرد. سپس با همکاری عبدالکریم زیدان و حمایت شیخ امجد الزهاوی، در (صفر 1367 / ژانویه 1948) جمعیه‌ی الاخوه اسلامیه را تأسیس کرد، که اخوان المسلمین عراق در قالب آن به فعالیت مشغول شدند (5) و مجله‌ی الاخوه الاسلامیه را تا دو سال منتشر ساختند تا اینکه نوری سعید آن جمعیت را منحل کرد.
به طور کلی در رباطه با جنبش اخوان المسلمین در عراق باید گفت از سال 1947 فعالیت‌هایی جهت تأسیس شاخه‌ای از این جنبش در بغداد صورت گرفت. درهمین سال درخواست‌هایی که برای تأسیس شعبه‌ای از اخوان به حکومت شده بود رد شد. با این حال جنبش به طور غیر رسمی در بغداد، موصل و برخی دیگر از شهرهای عراق طرفدارانی داشت و در راهپیمایی‌هایی که در سال 1947 علیه قرارداد پورت اسمیت صورت گرفت، شعار اخوان المسلمین (الله اکبر و العزه لله) را برخی از گروه‌ها سر می‌دادند. از همین رو تعداد زیادی از معترضان که به هواداری از اخوان معروف بودند، دستگیر و زندانی شدند. آثار اخوانیان مصری هم در عراق یافت می‌شد؛ به عنوان مثال در بغداد یک کتاب فروشی وجود داشت که کتاب‌های اخوانیان را می‌فروخت. صواف در روز سیزدهم ربیع الاخر 1413 / یازده اکتبر 1992 در فرودگاه استانبول در حالی که منتظر پرواز به عربستان بود، سکته کرد و درگذشت. جنازه‌ی صواف به مکه منتقل و در مقبره‌ی المعلاه در کنار عبدالله بن زبیر دفن شد. (6)

2. شرایط سیاسی اجتماعی

وجود جنبش ملی گرایی قوی عرب در عراق عامل مهمی بود که از گسترش جنبش اخوان المسلمین در کشور ممانعت به عمل آورد. از سویی شیعیان نیز نظر خوشی به اخوان المسلمین نداشتند. همچنین، حکومت عراق اجازه هیچ نوع فعالیت حزبی و تاسیس انجمن را نمی‌داد، مگر اینکه خود گواهی تایید برای آن صادر می‌کرد. در مجموع، آشکار است که حکومت به هیچ وجه تمایلی به فعالیت اخوان المسلمین نداشت. شاید دشمنی آشکار و
مستمر اخوان با انگلستان یکی از دلایل عمده برای این عدم تمایل بود. علاوه بر آن در عراق انجمن جوانان مسلمان وجود داشت که اندکی این خلأ را پر می‌کرد. (7)
می توان گفت چهار عامل ملی گرایی قوی عراقی، غلبه‌ی بعد شیعی در جامعه‌ی عراق، ممنوعیت تشکیل حزب و گروه توسط دولت عراق و سلطه‌ی انگلیس بر عراق باعث شده بود که اخوان المسلمین، شعبه‌ی رسمی در این کشور نداشته باشد. به هر حال صواف چه تحت عنوان اخوان المسلمین در عراق فعالیت می‌کرده یا تحت یک جنبش اسلامی فراگیر - که نام اخوان المسلمین را بر خود نداشته است - فعالیت‌هایش با منافع حکومت وقت مغایر شدید داشت. برای مثال در ربیع الاول سال 1367 / ژانویه 1948 با امضای قرارداد پورت اسمیت از سوی عراق، صواف به مخالفت با آن پرداخت و سخنان تندی علیه آن بیان کرد که در پی آن از فعالیت منع شد و به زندان افتاد. فعالیت‌های او علیه استعمار انگلیس، اوضاع را برای او سخت کرد. (8)
صواف در کنار فعالیت‌های علمی و سیاسی در عراق، به مجاهدت و جهاد نیز توجه داشت؛ از همین رو در سال 1367 ق/ می‌1948 م به همراه گروهی از اخوانیان عراقی مسلح و آماده به فلسطین رفت و در جنگ علیه اسرائیل شرکت کرد. به رغم پایان جنگ و تثبیت دولت یهود، صواف از مبارزه دست نکشید، بلکه فعالیت‌های خود را در زمینه‌های فکری و فرهنگی ادامه داد و جمعیت آزادی فلسطین را تأسیس کرد. در سال 1373 ق / 1953 م این جمعیت، کنفرانس قدس را برگزار کرد که بسیاری از علمای طراز اول جهان اسلام در آن شرکت داشتند. همچنین در سال 1954 وی به همراه دیگر رهبران اخوان المسلمین (مصطفی سباعی از سوریه، حسن هضیبی از مصر، محمد عبدالرحمن خلیفه از اردن، علی طالب الله از سودان و عبدالعزیز المطوع از کویت) در کنفرانس اسلامی مسیحی در شهر بحمدون لبنان حضور یافت. (9) صواف جنگ علیه اسرائیل را امتداد مبارزات صلاح الدین ایوبی می‌دانست و برخلاف سباعی و بسیاری دیگر از رهبران فکری عرب که فلسطین را مسئله اول عربی می‌دانستند، آن را مسئله جهان اسلام عنوان کرد.
در سال 1377 ق/ 1958 م با کودتای قاسم و الغای حکومت پادشاهی و تأسیس جمهوری در عراق، وضعیت سیاسی این کشور بسیار پیچیده شد. عبدالکریم قاسم به خاطر حفظ حکومت خود، به کمونیست‌ها بسیار نزدیک شده بود، در نتیجه عرصه بر اسلام گرایان به شدت تنگ شد و بسیاری از آنها، از جمله شیخ عبدالعزیز البدری، اعدام و ترور شدند (10) به گونه‌ای که شایع شد صواف هم ترور شده است. در حالی که صواف برای مدتی مخفی شده بود و در سال 1379 ق/ 1959 م به صورت مخفیانه به شام رفت. صواف در نشریه‌ی لواء الاخوه الاسلامیه، مقالات تندی علیه کمونیست‌ها می‌نوشت، از همین رو کمونیست‌ها با حمله به دفتر این مجله در حالی که تنها هفت شماره از آن منتشر شده بود، آنجا را به آتش کشیدند. در سال 1959 با تصویب قانون جدید احوال شخصیه (که قوانین اسلامی مربوط به احوال شخصیت را لغو کرد و علاوه بر منع تعدد زوجات، حق طلاق را برای زن هم قائل شد و زن را در ارث مساوی مرد قرار داد)، اسلام گرایان شیعه و سنی به مخالفت با آن پرداختند. مخالفت اخوان با این قانون و به طور کلی با کمونیست‌ها، پیامدهای ناخوشایندی را برای آنها به دنبال داشت؛ چرا که اخوان المسلمین در آوریل 1960 توانسته بود رسماً به رهبری نعمان السامرایی - که روزنامه‌ی الفیحاء را منتشر کرد - مجوز فعالیت بگیرد، اما در اکتبر 1960 به دلیل فشار کمونیست‌ها، منحل شد. صواف درضمن فعالیت‌های سیاسی خود در عراق از کردهای عراقی نیز حمایت می‌کرد. (11)
صواف در پی فشار حکومت وقت عراق و با فرار به سوریه، چند ماهی را در شام ماند، اما با اقبال پادشاه سعودی، فیصل بن عبدالعزیز، به عربستان رفت. وی مدتی به عنوان مشاور وزیر معارف سعودی در وزارت آموزش عالی فعالیت نمود و در این زمان تابعیت سعودی به او اعطا شد. با تأسیس دانشگاه ام القری، صواف در دانشکده‌ی شریعت آن تدریس نمود (12) و به عنوان نماینده‌ی پادشاه عربستان به بیش از 35 کشور اسلامی از جمله ایران مسافرت کرد. (13) صواف در تأسیس سازمان کنفرانس اسلامی تلاش فراوان کرد و به عنوان عضو مؤسس المجلس التأسیسی لرابطه‌ی العالم الاسلامی و عضو المجلس الاعلی للمساجد و همچنین المجمع الفقهی برابطه العالمی اسلامی فعالیت نمود. صواف از عربستان جنبش جهاد اسلامی افغانستان علیه روس‌ها را حمایت و پشتبیانی می‌کرد. (14)

آثار

صواف آثار علمی زیادی دارد و مهم ترین آنها که اندیشه‌ی سیاسی وی در آنها نمایان است، کتاب‌های ذیل است: 1/ المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، 2. معرکه الاسلام بین الامس و الیوم (و قائعنا فی فلسطین بین الامس و الیوم) من سجل ذکریاتی، 3. بین الرعاء و الدعاه، 4. صفحات من تاریخ الدعوه الاسلامیه فی العراق، 5. لااشتراکیه فی الاسلام، 6. من القرآن الی القرآن (الدعوه و الدعاه)، 7. العلامه المجاهد امجد الزهاوی شیخ علماء العراق المعاصرین، 8. اثر الذنوب فی هدم الامم و الشعوب، 9. نداء الاسلام، 10 تعلیم الصلاه، 11. رحلاتی الی الدیار الاسلامیه، 12. عده المسلمین فی معانی الفاتحه، 13. قصار السور من کتاب رب العالمین، زوجات النبی الطاهرات و حکمه تعدد هن.
نکته‌ی حائز اهمیت درباره‌ی کتاب‌های صواف تعدد نشر و زیادی شمارگان آنهاست. به عنوان مثال کتاب‌های القیامه رای العین، زوجات النبی و تعلیم الصلاه تا سال 1403 به ترتیب سیصد هزار، پنجاه هزار و چهل هزار نسخه چاپ شده‌اند. (15) برخی از کتاب‌های وی به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.

اندیشه‌ی سیاسی

نوع نگرش به اسلام

1. اسلام درست و نادرست

صواف مبنای نظریات خود را اسلام و آموزه‌های اسلامی می‌داند و عقیده دارد اسلام، دین حیات و زندگی است. (16) او با تقسیم اسلام به صحیح و غیر صحیح می‌گوید آنچه مورد نظر ماست اسلام صحیح است نه اسلامی که سیاستمداران آن را اختراع و ابداع کرده‌اند و به اسم آن به تجارت می‌پردازند، از دیدگاه صواف ویژگی‌های اسلام صحیح عبارت است از : امر به معروف و نهی از منکر؛ برادری و تحقق امت به گونه‌ای که همه عضوی از جامعه باشند، وجود حیات، طراوت و جوانمردی در همه‌ی عرصه‌های عقیدتی، عبادی و اجتماعی، حکومت و قضاوت بر اساس آنچه خداوند نازل فرموده است (حکم بما انزل الله)؛ جامعه‌ای که دین اسلام در آن محقق و عملی شود، جامعه‌ای خواهد بود که اساس اخلاق اجتماعی آن، دوستی، مساوات، صدق و راستی است. (17) ویژگی مهم دین اسلام که آن را با سیاست و سایر مقولات اجتماعی پیوند می‌دهد، جامعیت، فراگیری و عمومی بودن آن است؛ اسلام به هیچ گروه خاصی تعلق ندارد، بلکه خداوند آن را دین تمام جهانیان معرفی می‌کند. (18) قرآن در همه‌ی شئون بندگان وارد شده است و امور کلی و جزئی را (حتی مسائلی چون نحوه‌ی ورود به منزل، شیوه‌ی مخاطب قرار دادن رسول خدا و ...) بازگو کرده است. (19) اما درعمل، همه‌ی انسان‌ها نسبت به آن درک و فهم پیدا نمی کنند، بلکه عده‌ای خاص اسلام صحیح را در می‌یابند، (20) آیات قرآن نیز بر این مسئله صحه گذاشته‌اند. (21)
از نظر صواف تمسک به این دین، مایه‌ی رشد و پیشرفت مسلمانان است؛ پیشرفتی که باعث می‌شود زوایای تاریک حیات بشری محو و نابود شود. او قائل بر این است که کشورهای استعماری در تاریکی قرار دارند و از نور اسلام راستین در هراس هستند. به همین دلیل به مواجهه با آن برآمده، قصد از بین بردن آن را دارند و به ویژه با بیان و بزرگ نمایی مشکلات جوامع اسلامی، دین را عنصری مخرب یا ناکافی برای سعادت بشر می‌دانند. از دسیسه‌های استعمار القای این مطلب است که یکی از اسباب انحطاط مسلمانان تمسک آنها به دین است، چرا که دین، به ویژه اسلام، با علم و دانش و پیشرفت سازگاری ندارد. از نظر صواف اگر چنین ادعایی درست باشد، تمدن بزرگ اسلامی را که بر اساس سه عنصر عقیده، دانش و اخلاق استوار بوده است، چگونه می‌توان توجیه کرد. در میان ادیان هیچ دینی به اندازه‌ی اسلام به دانش و اخلاق توصیه نکرده است. (22)

2. دوری از اسلام راستین

از سوی دیگر، صواف به اظهار تأسف می‌گوید مسلمانان نه تنها از اسلام راستین دست برداشته و به ظواهر دین اکتفا کرده‌اند، بلکه فراتر از آن به اوهام و تخیلاتی که در طول تاریخ خود بر آن بربسته‌اند، دل خوش کرده‌اند. (23) از همین رو امروز نه تنها امت اسلامی، بلکه کل جامعه‌ی بشری به دلیل وانهادن دین راستین، در گرسنگی روحی به سر می‌برند و آنچه امروز جامعه‌ی اسلامی بدان نیاز دارد، نه خوراک، آب، مسکن و پوشاک، بلکه ایمان است. (24)
صواف با ذکر این مقدمه که از بین رفتن اعمال به سه طریق (اول کاملاً دنیوی بودن اعمال، (25) دوم اخروی بودن اعمال، بدون قصد قربت و برای ریا و فخر (26) و سوم انجام توأمان سیئات و حسنات) ممکن می‌شود، می‌گوید: اسلام ما را از دنیاگروی صرف، ریا و بدی‌ها برحذر داشته و به اخلاص در گفتار و کردار سفارش می‌کند (27) و معتقد است صدق و اخلاص، فرد و اجتماع را به دوری از شهوت‌ها و پستی‌ها و گرایش به خیر، امنیت، آرامش و صلح می‌کشاند. اما اگر صدق و اخلاص از جامعه رخت بربست و باطن افراد دوگانه شد، انسان بین خیر و شر حیوان می‌ماند و نفاق بر شخصیت او سایه می‌افکند. از نظر او انحطاط کنونی جامعه‌ی اسلامی ناشی از همین معضل است. جامعه‌ی ریاکار مبدأ و معاد ندارد و عقیده‌ای او را به جلو نمی راند و فاقد شجاعت است. (28) صواف با استناد به آیه‌ی پنجم سوره‌ی حجرات (29)، صدق و راستی را اصلی از اخلاق اسلامی می‌داند که مقوم اجتماع بشری است و نقیض آن، یعنی کذب از عوامل فساد و تباهی جامعه است: «بیشتر طبقات جامعه‌ی اسلامی به مرض کذب مبتلا شده‌اند». (30) از نظر وی دروغ به شوخی هم جایز نیست؛ چرا که پیامبر، مردم را از این کار بازداشته است. (31)
تمسک به این دین راستین، الگوی عملی زندگی و محور سعادت بشر است. از نظر صواف، هر چیزی جز اسلام، اصول و افکاری ناقص و گمراه کننده است. تنها اسلام دینی جامع و جاودانه می‌باشد و خداوند مسلمانان را به واسطه‌ی اسلام تکریم کرده است. این اسلام، دین، نظام، حکمت، تعقل، دانش، سیاست و شیوه‌ی حکومت و هدایت جامعه است؛ بنابراین حکومت را باید جزءضروریات دین راستین اسلام به حساب آورد. (32)

3. سهولت اسلام

با این حال صواف، دین اسلام را دین سهل و آسان می‌داند و انسان را جایز الخطا می‌شمارد. او با استناد به امام بخاری و با انتقاد از خوارج که معصیت را موجب کفر می‌دانستند، می‌گوید اگر قرار باشد هر مسلمانی به خاطر اندک معصیتی تکفیر شود، دیگر مسلمانی باقی نخواهد ماند؛ در حالی که امروزه اکثر مسلمانان غرق در معصیت هستند. از سوی دیگر خداوند می‌فرماید: اگر گروهی از مؤمنان معصیت کردند و به جنگ و ستمگری پرداختند میان آنها اصلاح کنید.... (33) بنابراین انسان به صرف خطا و معصیت، از ایمان و اسلام خارج نمی شود. صواف به واقعه‌ی صلح امام حسن (علیه السلام) اشاره می‌کند که پیامبر پیشگویی کرده و فرموده بود: «فرزندم حسن انسانی بزرگوار است که خداوند به واسطه‌ی او میان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار خواهد کرد». (34)
با این حال، صواف تارک نماز را تکفیر می‌کند و قتل او را موجب می‌داند و اجماع علمای مسلمین را بر این مسئله آشکار و بدیهی اعلان می‌کند( البته صواف نظر کسانی را که برای تارک نماز، قائل به حد هستند نیز ذکر می‌کند). صواف با استناد به سوره‌ی مدثر (35) می‌گوید کسی که خود را به اسلام منتسب می‌کند و نام خود را مسلمان می‌گذارد، باید قواعد و دستورهای اسلام را هم اجرا کند؛ در غیر این صورت، برای مثال تارک نماز، به دلیل اینکه صدق انتسابش را ثابت نمی کند، کفر و فسقش آشکار می‌شود و از این رو مستوجب قتل است. (36) همچنین، صواف سبّ پیامبر را باعث کفر می‌داند. او در تفسیر آیه‌ی «ای کسانی که ایمان آوردید صدایتان را بر سخن پیامبر بلند مکنید... که اعمالتان تباه می‌شود...»، (37) می‌گوید احترام به پیامبر، حتی پس از مرگ آن حضرت نیز واجب است و کلام مأثور پیامبر پس از مرگ او، حکم کلام مسموع از خود آن حضرت را دارد. بنابراین وقتی کلام او قرائت می‌شود، سکوت و استماع آن واجب است و نباید در مقابل پیامبر صدا بلند کرد که در آن صورت استخفاف و اهانت محسوب می‌شود و موجب کفر است. حال آنکه مخاطب آیه، مؤمنان هستند نه کفار و مشرکان. (38)

حاکمیت و حکومت

1. پیوند دین و سیاست

از نظر صواف با توجه به جامعیت دین اسلام، حکومت و زمامداری جامعه جزئی از شئون نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تکمیل کننده‌ی دین اسلام است. او معتقد است پیامبر دارای شئون مختلفی از جمله دریافت وحی از خدا، ابلاغ وحی و احکام الهی به مردم، تبیین احکام و نهایتاً اجرای احکام در قالب حکومت و زمامداری دنیوی و اخروی مردم و امت اسلامی است. از همین رو پیامبر نسبت به عزت مسلمانان و دفع دشمنان آنها تلاش می‌کرد. بنابراین دو شأن نبوت (یعنی تلقی و ابلاغ وحی) با حکومت پیامبر ملازم یکدیگر بوده و هم زمان و متقارن هستند و هیچ شبهه‌ای در این زمینه راه ندارد. (39)
صواف ایده‌ی جدایی دین از سیاست را از دسیسه‌های دشمنان اسلام می‌داند و می‌گوید مستشرقان و مبشران یهودی به عنوان یکی از برنامه‌های استعماری خود جهت نابودی اسلام چنین القا کرده‌اند که پیامبر اسلام دعوت خود را به عنوان یک پیامبر و مصلح آغاز کرد و هرگز در نظر نداشت که رهبر سیاسی یا مؤسس یک دولت باشد تا اینکه به مدینه مهاجرت کرد و در آنجا به ذهنش رسید که یک دولت تأسیس کند، چرا که پیامبر در مکه با دشمنان خود نجنگید، بلکه صلح جو بود اما با ورود به مدینه به جنگ روی آورد. تعدد زوجات پیامبر در مدینه هم به دلیل همین امر بود. (40) صواف به این ایده حمله می‌برد و می‌گوید:
«اسلام، دین و دولت و کتاب و شمشیر راست و دارای نظام و حکومت و قانون گذاری است و میان دین و دنیا قائل به جدایی نمی باشد. دولت اسلامی چیزی جز اجرای حکم خدا نیست. اصلاً دین و دولت در اسلام دوچیز نیست که جدایی میان آنها متصور باشد، بلکه یک اصل واحد و دارای روح و جسم است؛ میان جسم و روح جدایی نیست و کسی که میان دین و دولت در اسلام قائل به جدایی باشد، جاهل به دین و دولت است». (41)

2. امتداد حاکمیت خدا به انسان

صواف به استناد به آیه‌ای از قرآن (42) می‌گوید حاکمیت فقط از آن خداست؛ بدین معنی که منبع اولیه‌ی حکم و مشروعیت بخش حکومت، خداست. (43) از همین رو هیچ فردی حق ندارد مقدم بر خدا و رسولش حکمی براند یا نظام و قانون و یا فرمانی را صادر کند. چرا که حکومت و قانون گذاری (حکم و تشریع) صرفاً از آن خدا و پیامبری است که مبلغ احکام اوست و بر اساس آیه‌ی اول سوره‌ی حجرات هم ردیف خداوند ذکر شده و در حقیقت پیامبر مبلغ احکام خداست. (44) این آیه تصریح دارد که منشأ حکم و فرمان، خداست و حکمی جاری و ساری است که از سوی پیامبر ابلاغ شده باشد. از این رو هر اقدامی که مخالف حکم فرمان خدا و پیامبرش باشد، مردود است. صواف معتقد است که آیه‌ی 65 سوره‌ی نساء (45) انحصار منشأ حکم از سوی خداوند را بیان می‌کند و آیات 116 سوره‌ی نحل (46) و 59 سوره‌ی نساء نیز همین مقصود را بیان می‌کنند. (47) اطاعت از خدا، عمل به کتاب او و دستورهای پیامبرش در تبیین آیات قرآن است. از این رو اطاعت از پیامبر در حقیقت همان اطاعت از خداست (48) و اطاعت از اولوالامر اطاعت از پیامبر است.
صواف اولوالامر را، مجموع علما، امرا و حکمایی می‌داند که کتاب خدا را به درستی فهم و تبیین کرده‌اند و در حوادث و امور روزمره از آن استفاده می‌برند؛ در اخلاق، آداب، معاملات و احکام بر طبق آن عمل می‌کنند؛ با مردمان بر اساس آن عمل می‌کنند و در کنار کتاب خدا، سخن و عمل رسول خدا را که مبین و متمم کتاب خداست، نیز مدنظر دارند. این افراد در واقع رهبران بحق امت در امور دین و دنیا هستند که به دلیل آشنایی کامل با مقتضیات زمان و مکان، کتاب و سنت را به گونه‌ای صحیح و مناسب با اوضاع و شرایط تطبیق می‌دهند، تطبیقی که مبتنی براجتهاد برای استنباط احکام شرعیه و متناسب با مصالح امت و جامعه‌ای است که رهبری آن را بر عهده دارند.
صواف گفتگوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با معاذ بن جبل را - هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به سوی یمن روانه کرد - دلیلی آشکار بر این مسئله می‌داند. در این گفتگو پیامبر به معاذ می‌فرماید: بر چه اساس حکومت می‌کنی؟ معاذ می‌گوید: بر اساس کتاب خدا. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌پرسد: اگر کتاب خدا در آن زمینه حکمی نداشت؟ معاذ می‌گوید: بر اساس سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم). پیامبر ادامه می‌دهد اگر سنت هم در آن زمینه ساکت بود؟ معاذ می‌گوید: بر اساس نظر خود اجتهاد می‌کنم و پیامبر او را تحسین و تأیید می‌کند و خدای را سپاس می‌گوید که فرستاده‌ی او بر اساس دین خدا عمل و اجتهاد می‌کند. (49) صواف بر همین اساس می‌گوید اگر حاکمان اسلامی این حقیقت را دریابند که تنها خداوند مصدر حکم و فرمان است، هرگز بر خدا و رسول او پیشی نمی گیرند و امر و حکمی را مخالف آنها صادر نمی کنند، بلکه با نفس خود و شیطانی که بر آن مسلط شده، مبارزه می‌کنند؛ در غیر این صورت حکم طاغوت را بر حکم خدا و قانون کفر را بر شرع خدا مقدم خواهند شمرد. در حالی که حیات امت اسلامی وعزت و ثبات جامعه‌ی اسلامی با صلاح حاکم و نظام حکومتی پیوند دارد و اگر حاکم و حکومت صالح بود، جامعه نیز به صلاح و سلامت دست خواهد یافت. صواف در این باره به قول جناب عمر هم که به یکی از والیان خود گفت رعیت متناسب با صلاح و فساد تو صالح و فاسد می‌شوند، استناد می‌کند. (50)
صواف تاریخ اسلام (سلف امت) را بر همین اساس توصیف می‌کند که آنها بر اساس کتاب خدا و سنت رسول خدا عمل و حکومت کردند و اگر اختلافی رخ داده است، در فروع بوده نه در اصول؛ اختلاف آنها بر اساس هوا و هوس نبوده، بلکه بر اساس اجتهاد آنها و با در نظر گرفتن مصلحت جامعه و امت اسلامی بوده است و از آنجا که اشخاص مختلف، نظرها و رأی‌های مختلف دارند، اجتهادات آنها نیز متفاوت می‌شود. سلف امت، این سخن پیامبر را آویزه‌ی گوش داشته‌اند که «اموری مشروعیت دارد که مهر تأیید ما بر آن باشد». (51) اقدام علمای پیشین دین اسلام، تلاش درجهت استخراج و تبیین احکام دین بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر بوده است و از این رو مجتهدی که درست اجتهاد می‌کند دارای دو پاداش و مجتهدی که به خطا می‌رود، دارای یک اجر است. (52)
صواف دو نکته‌ی دیگر را از آیات مذکور استخراج می‌کند: 1. از آنجا که خداوند دائم الحضور است، اصل انحصار حکم و دستور از ناحیه‌ی او برای همیشه ثابت است؛ بنابراین امت اسلامی در همه حال باید عامل به احکام قرآن و مقتدی به سنت رسول خدا باشند؛ 2. شرع خدا - به لحاظ اصول و مبانی - نقصان و زیاده ندارد و چون نباید بر حکم خدا و رسولش پیشی گرفت، پس آنها همه‌ی اصول را بیان کرده و چیزی زیاده و لغو بیان نکرده‌اند؛ از این رو در شرع خدا هیچ بدعت، تأویل، تبدیل و هیچ تقدیم و تأخری هم جایز نیست. (53)

3. حکومت در عمل (خلافت)

صواف خلافت اسلامی را شکل اصیل از حکومت اسلامی می‌داند که طی سال‌ها، امت اسلامی را از تشتت و تفرقه بازداشته بود. او الغای خلافت اسلامی را از دسیسه‌های استعمار برای نابودی اسلام می‌داند که تقریباً دویست سال برای آن برنامه ریزی کردند. از نظر وی خلافت پانصد ساله‌ی عثمانی، رمز قوت امت اسلامی بود. این خلافت که حدود ارضی آن سه قاره‌ی آسیا، آفریقا و اروپا را در می‌نوردیدند، بر اساس دین - و نه قومیت یا زبان و نژاد - استوار بود. از همین رو استعمار از ترس گسترش آن، به مخالفت با آن برخاست و قبل از هر چیز با استفاده از قاعده‌ی «اختلاف و تفرقه»، عصبیت جاهلی را در بین مردم زنده کرد و با استناد به اندیشه‌ی قومیت و ملی گرایی، مبانی خلافت را سست کرد. صواف با ذکر موارد تاریخی تشکیل جمعیت‌های ملی ترکی از قبیل ترک بوردوا و ترک اوجاغی و تشویق آنها از سوی بریتانیا، این حرکت را محرکی برای تشکیل گروه‌های قومی عربی می‌داند که در پی آن اعراب بر آن شدند تا سرزمین‌های اسلامی را از خلافت عثمانی جدا کنند.
صواف در این زمینه به نقش سفارت خانه‌های بریتانیا، فرانسه و آمریکا در استانبول و تشویق نوری سعید برای تشکیل ناسیونالیسم عربی و شروط لرد کروزن، وزیر خارجه‌ی بریتانیا، برای عدم حمله به ترکیه در سال 1918 اشاره می‌کند که چهار شرط را به عصمت اینونو، فرستاده‌ی مصطفی کمال به لندن، متذکر می‌شود: 1. الغای کامل خلافت اسلامی از سوی ترکیه، 2. جدایی و قطع رابطه‌ی ترکیه با جهان اسلام، 3. تضمین ترکیه به خلع سلاح و از بین بردن گروه‌های اسلامی در ترکیه، 4. تغییر قانون اساسی ترکیه از وضعیت اسلامی کنونی به قانونی مبتنی بر قواعد عرفی غربی. (54)
صواف، اگر چه غیر صریح، خواهان احیای نوعی خلافت اسلامی بود، اما خلیفه‌ی شایسته‌ای برای این مسند نمی دید. با این حال، حکومت دهه‌ی 1960 عربستان را یک حکومت اسلامی می‌دانست که به حکم اسلام عمل می‌کرد؛ از همین رو خواهان آن بود که دیگر کشورهای اسلامی به حکم آن تن در دهند و با آن همراه شوند. (55)
حکومت دینی دارای وظایف، اهداف و ویژگی‌هایی است که دومش به استمرار آنها و عمل به آن وظایف است. از نظر صواف مهم تیرن کار ویژه‌ی حکومت اسلامی، عدالت و اجرای امور جامعه بر اساس عدالت است. در ذیل، برخی از ویژگی‌های حاکم اسلامی که حکومت با اتصاف به آنها کار ویژه‌های خاص خود را به انجام می‌رساند، ذکر می‌شود و پس از آن ویژگی عدالت و کارویژه‌ی وحدت به تفصیل مورد بحث قرار می‌گیرد.

4. ویژگی حاکم

صواف می‌گوید حق این است که امام و حاکم امت در درجه‌ی اول، فردی مؤمن و صادق باشد. به عبارت دیگر «اهل» و دارای صلاحیت باشد؛ چرا که امام و حاکم، نماینده‌ی امت به سوی خدا است. پس شایسته است این نماینده از بهترین‌های امت برگزیده شود تا حق نمایندگی را خوب ادا کند. (56) صواف می‌گوید حاکم باید با بینه‌ای از سوی پروردگار خود به حکومت برسد و به عبارت دیگر دارای مشروعیت الهی باشد؛ اما وی تبیین نمی کند این بینه چگونه حاصل می‌شود بنابراین همان ابهامی که در بحث حاکمیت وجود داشت، اینجا نیز نمود می‌یابد. از نظر او حاکمیت انسان در طول حاکمیت خدا و پیامبر است؛ اما نحوه‌ی تحقیق این امر به گونه‌ای که حاکمیت انسان در عرض حاکمیت خدا و پیامبر قرار نگیرد را مشخص نمی کند. صواف در ادامه‌ی ویژگی‌های حاکم می‌گوید حاکم پس از کسب مشروعیت باید در رفتار خود با رعیت، ظلمی بر مردم روا ندارد، به حقوق مردم تعدی نکند؛ حدود خدا را بر پای دارد و از حرام بپرهیزد و چنان باشد که قوی - ظالم - نزد او ضعیف باشد تا آنگاه که حق را از او بستاند و ضعیف نزد او قوی باشد تا آنکه حق او را از ظالم بستاند؛ طاعت و پرستش خدا را در حسن سیاست و مدیریت خود نشان دهد تا هم خود به سعادت دست یابد و هم جامعه را به سعادت برساند و امنیت و رفاه را برای جامعه به ارمغان آورد؛ مردمش را دوست داشته باشند تا آنها نیز دوستش بدارند؛ مردمش را دعا کند و خیرخواه آنها باشد تا آنها نیز دعاگو وخیرخواهش باشند. (57)
نکته‌ی مهم دیگر اینکه حاکم نمی تواند با اتکا به قدرت خود، مخالفانش - حتی منافقان جامعه - را به قتل برساند. حاکم جامعه در هر حال باید با رعایای جامعه شفقت و مهربانی داشته باشد، چنان که شفقت و مدارای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دوست و مخالف، یکی بود. در بسیاری از موارد که مکر و نفاق منافقان روشن و مشخص می‌شد و بسیاری از صحابه‌ی پیامبر قصد خشونت و حتی قتل منافقان را داشتند، پیامبر آنها را آرام می‌کرد و به صبر و خویشتنداری فرا می‌خواند و می‌فرمود:
«آنان به یکتایی خداوند و پیامبری من شهادت داده‌اند و من دوست ندارم مردم بگویند پیامبر یاران خود را می‌کشد». (58)
داستان حاطب بن ابی بلتقه در این زمینه آموزنده است. او برای قریش نامه نوشت که سپاه اسلام درپی تدارک حمله به آنها است. خداوند قصد حاطب را بر پیامبر آشکار کرد. وقتی پیامبر حاطب را فراخواند، عمر می‌خواست او را بکشد اما پیامبر از وی درگذشت و در پی این جریان آیات اول سوره‌ی ممتحنه نازل شد. (59)
در نگاه صواف، بهترین و برترین حاکمان کسی است که متصف به صفات حکومتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. همچنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مردم را دوست داشت، مردم نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست می‌داشتند... (60) لازمه‌ی این امر آن است که حاکم از مردم باشد و مردم او را واقعاً از خود بدانند. این امر در ساده زیستی و صدق حاکم نمود می‌یابد. این شیوه‌ی پیامبری بود که امتی را هدایت و دولتی را تأسیس کرد و تمدنی عظیم را بنا نهاد، مقر حکومتش حجره‌هایی ساخته شده از چوب نخل و موی بز بود، (61) در حالی که در همان زمان حکام اطراف او در ایران و روم بر تخت‌های زرینی حکم می‌راندند که سایه بانش قصرهای مجلل سنگی بود. این امر باعث نشد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بهانه‌ی به رخ کشیدن عزت و جلال اسلام بر تخت پادشاهی نشیند و قصر بنا کند و همرنگ آنها شود، بلکه از طریق مکاتبه، آنها را به اسلام، عدالت و ساده زیستی فراخواند.
حاکم علاوه بر شایستگی‌های فردی و شخصیتی در اداره‌ی امور جامعه، باید به لحاظ اخلاقی دارای بالاترین درجات باشد و اسوه‌ی جامعه و دربردارنده‌ی بیشترین سجایای اخلاقی باشد. صواف با استناد به آیات سوره‌ی حجرات و تأکید خداوند بر لزوم احترام و ادب نسبت به پیامبر، می‌گوید این ادب آموزی قرآن در حالی است که پیامبر، جبار و متکبر نبود، بلکه اسوه‌ی تواضع و بردباری و حیا بود؛ به گونه‌ای که اگر کنیزی در راه می‌خواست با او صحبت کند، آن قدر می‌ایستاد تا سخنان او تمام شود و پیش از اتمام سخنان او، از جای حرکت نمی کرد. حاکم جامعه باید با تأسی از پیامبر چنان باشد که همگان نسبت به او احساس دوستی، نزدیکی و امنیت کنند و هیبت شخصیتی حاکم نباید افراد جامعه را به ترس و ناامنی بکشاند. از همین رو، وقتی فردی از عظمت شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به هیبت افتاد، پیامبر او را به آرامش فراخواند و فرمود: من نیز چون تو یک انسان هستم که از زنی زاده شده ام که خوراکش، خوراک معمولی بود. (62) درسی که صواف از این مسئله می‌گیرد و آن را مورد توجه قرار می‌دهد، تأسی حاکم به پیامبر در تواضع و خضوع است، نه اینکه حاکم خود را چون پیامبر بداند و انتقاد و اعتراض مردم را برنتابد و قائل باشد که او نیز چون پیامبر است که نمی توان بر او صدا بلند کرد؛ بلکه ممنوعیت رفع صوت، مختص پیامبر است، چرا که پیامبر به دلیل تلقی وحی، دائم الفکر و کثیر الفکر بود و این امر برای عظمت بار نبوت بود (63) بنابراین نیاز به آرامش داشت. (64) از این رو حاکم جامعه نمی تواند با استناد به این آیه برای خود شأن و منزلتی ورای نقد و امر ونهی قائل باشد.
البته ذکر این نکته لازم است که عدم انتقاد از پیامبر صرفاً به حوزه‌ی وحی و یقینات بر می‌گردد زیرا چنان که می‌بینیم، در حوزه‌ی عمل سیاسی و اجتماعی پیامبر از سوی یاران و حتی سایر افراد جامعه مورد نقد و پرسش واقع می‌شد و جوابگو بود و آنها را هم به این کار توصیه می‌کرد و می‌فرمود از گفتن سخنان حق به من بیمناک مباشید که من نیز مانند شما انسانی هستم که از یک زن زاده شده ام و با من چنان رفتار نکنید که دیگران با افراد جبار وستمکار رفتار و بی جهت در مقابل آنها خضوع می‌کنند.
صواف پس از ذکر این ویژگی‌ها می‌گوید اگر حکام و داعیان امت، چنین خصال و ویژگی‌هایی را داشته باشند، از مظلوم حمایت کنند و عدل و قسط را در زمین منتشر سازند، صاحب شأن و منزلتی عظیم می‌شوند؛ گویی که سایه‌ی خدا در زمین هستند. در این صورت آنها مصداق این آیه خواهند بود که «اگر خدا عده‌ای را به واسطه‌ی عده‌ای دیگر دفع نمی کرد، فساد زمین را فرا می‌گرفت»؛ (65) یعنی سلطان و حاکم مظهر قدرت خداست که خداوند او را در زمین و میان مردم منصوب می‌کند تا حق ضعیف مظلوم را از قوی ظالم بستاند. در غیر این صورت اگر چنین حاکمی نباشد تا عدل را بر پای دارد قوی ظالم، ضعیف را نابود خواهد کرد و در زمین تعدی می‌شود و نظم و آرامش از اهل زمین سلب می‌گردد. اما خداوند نمی خواهد که چنین شود بنابراین سلطان عادل را بر اهل زمین قرار می‌دهد تا مردم به واسطه‌ی او امنیت یافته و دست ظالم را از تجاوز و تعدی بازماند. (66)
از نظر صواف امام عادل چنان منزلتی است که دعایش مستجاب و در روز قیامت در سایه‌ی حمایت پروردگار خواهد بود. وی در ذکر منزلت حاکم عادل به روایات بسیاری متوسل می‌شود و از جمله به روایت کثیر بن مره از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استناد می‌کند که حضرت فرمود:
«حاکم سایه‌ی خدا در روی زمین است تا از بندگان مظلوم خدا دفع ظلم کند؛ پس اگر چنین کند و عدل بورزد، پاداش خدایی و سپاس مردمی از آن اوست. اما اگر به ستم دست یازد، گناهکار است و مردم باید صبر کنند». (67)
صواف در مورد حاکم ظالم فقط اظهار تأسف می‌کند؛ از نظر وی حاکم چون ستم پیشه کند و از راه راست منحرف شود، جامعه‌ای که به چنین سلطانی مبتلاست، به مصیبت و نکبت درافتاده است، چرا که به بدترین حالتی که ممکن و متصور است، دچار شده است که نهایتش گمراهی و سرگردانی رعیت و گسترش شر و کاهش خیر در آن جامعه است. چون حاکم اندازه را نگه ندارد، جور در همه جا گسترده، فساد فراگیر، گناهان شایع، دین مضمحل، مروت زایل، حقوق پایمال، برکت از میان رفته و ... مکارم اخلاق نابود خواهد شد و درعوض مکر، حیله، نیرنگ، دروغ، رشوه، سرقت، زنا و دنیازدگی بر همه جا سایه گستر خواهد شد. (68)
صواف با استناد به حدیثی از پیامبر اعلام می‌دارد که تا وقتی حاکم نماز می‌گذارد، نمی توان علیه او اقدام کرد. (69) وی تلاش دارد از این طریق ثبات جامعه را دستخوش تحول نکند. (70) صواف صراحتاً فتوا می‌دهد: «خروج برجماعت حرام است، بلکه باید در غیر معصیت، از امام اطاعت کرد». (71)
بنابراین از امام و حاکم غیر اسلامی که بر معصیت خدا حکم می‌راند فقط نباید اطاعت کرد، اما شورش هم نمی توان کرد. او در توجیه فتوای خود به روایاتی از پیامبر استناد می‌کند. (72) صواف همچنین به گفتگوی یکی از یاران پیامبر با ایشان (سلمه بن یزید الجعفی) اشاره می‌کند که از پیامبر می‌پرسد اگر امیر و حاکمی بر ما مسلط شد که حق خود را از ما بخواهد و حق ما را به ما ندهد چه کنیم (ما را به چه امر می‌کنی؟) پیامبر فرمود: از آنها اطاعت کنید؛ چرا که آنها هر چه کنند بر آنهاست و شما هر چه کنید بر شماست (آنها کار خود را می‌کنند و شما هم وظیفه‌ی خود را انجام دهید). (73)
صواف اطاعت از حاکم را اطاعت و تبعیت از جامعه می‌داند و در مقابل، خروج بر امام را عامل شقاوت و گمراهی جامعه ذکر می‌کند، از این رو قاتل است فرد و گروه‌های مختلف باید منافع خود را فدای مصالح جامعه کنند. (72) صواف به رغم اینکه فرد را اساس جامعه می‌داند، جامعه را مقدم بر فرد می‌داند و می‌گوید اسلام به جماعت اهمیت زیاد می‌دهد و به وحدت جامعه سفارش زیاد کرده است. (74)
از دیگر جنبه‌های منفی حاکم، از نظر صواف، وجود نزدیکان فاسد در اطراف او است، چه بسا خود حاکم فرد ظالم و فاسدی نباشد، اما اطرافیان و وزرا و مشاوران او افرادی سودجو و فاسد باشند که احوال امت را نزد حاکم مشوش جلوه دهند و او را از واقع امر بی خبر گذارند و به منکر و معصیت تحریک کنند و به جای خیر و صواب، به شر و گمراهی رهنمونش سازند. چنین اطرافیانی، خشم و رضایت خدا را وا می‌نهند و به رضایت شخصی حاکم دلخوش و پابند می‌شوند و از این رو تنها کارهایی می‌کنند که خوشایندن حاکم است. همچنین حاکم نباید در امور شخصی و جزئی مردم تجسس کند زیرا از نظر اسلام تجسس حرام است؛ (75) چرا که تجسس غالباً شر است و اختلاف را به دنبال دارد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاکم را از این کار منع کرده است. (76)
نکته‌ی کلی این است که حاکم و اطرافیان او باید انسان‌هایی سلیم النفس و صالح باشند. صواف می‌گوید امرا و حکام جامعه همانند علما و دانشمندان موازین جامعه هستند. این دو گروه صلاح و فسادشان، مساوی با صلاح و فساد همه‌ی بشریت است. علما و امرا (دعوت کنندگان به اسلام و حکومت کنندگان بر مردم)، معیار سنجش جامعه هستند و جای بسی تأسف است که برخی از حاکمان که جانشینان خدا در روی زمین هستند، از جاده‌ی صواب منحرف و با طالبان حق در عتاب‌اند به طوری که درطول تاریخ با اشکال متعدد به تبعید، حبس و قتل آنها اقدام کرده‌اند و انواع تهمت‌ها بر آنها روا داشته‌اند. (77) در حالی که علما و داعیان جامعه، بار عظیم امانت الهی را بر دوش دارند و برگزیدگان خدا هستند که به دعوت خدا لبیک می‌گویند و مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنند. (78) اولین ویژگی علما و داعیان باید اعتقاد کامل به خدا باشد و به حق چنگ زنند و به حکام و امرای جور گرایش نداشته باشند. حمل دعوت الهی باری بس عظیم و ثقیل است که بحق، جهاد فی سبیل الله می‌باشد. از همین رو علمای راستین حبس‌ها، شکنجه‌ها، قتل‌ها و انواع عذاب‌ها و تبعیدها را متحمل شدند؛ اما به حکام جور گرایش پیدا نکردند. (79)

5. عدل و مساوات

صواف عدل را مهم ترین ویژگی حاکم و رعایت عدالت و مساوات بین مردم را مهم ترین کارویژه‌ی حکومت و از اصول اخلاقی حیات اجتماعی جامعه‌ی اسلامی می‌داند. (80) عدل، اساس حکومت است؛ چرا که اصل در حکومت، قدرت است و منشأ قدرت خداست و مهم ترین صفت خداوند در پرتو قدرت، عدل است. بلکه عادل ترین موجود صاحب قدرت، خداوند است و تنها قدرتی مشروع است که از ناحیه‌ی خداوند باشد و مسلماً محور، مبنا و هدف این قدرت باید عدل باشد. (81) از نظر اسلام مساوات میان مردم از مبادی انسانیت است. اسلام در زمانی اصل مساوات را به جهانیان عرضه کرد که نابرابری و تفاخر و ظلم در جهان بیداد می‌کرد، اما خداوند برابری ذاتی را به عنوان یک اصل کلی و محور خلقت انسان بیان کرد. (82)
اسلام نه تنها در مبادی نظری، بلکه در آموزه‌های عملی هم اصل عدل و مساوات را مطرح می‌کند. از نظر صواف، مسئله‌ی عدل و مساوات در اسلام در نماز تجلی می‌یابد. عبارت حی علی الصلوه برای همه‌ی انسان‌ها اعلام شده است. خداوند میان همه‌ی انسان‌های فقیر و غنی، بزرگ و کوچک و ... مساوات برقرارکرده و همه را یکسان به خوان عبادت خود فراخوانده است و همه‌ی مردم در نماز بدون تمایز در صف واحد قرار می‌گیرند. (83) البته تمام ادیان الهی اصل برابری و تساوی انسانی را موکداً ذکر کرده‌اند. از همین رو وقتی کسی از حضرت عیسی می‌پرسد کدام یک از مردمان بر دیگری برتری دارد؟ حضرت با هر کدام از دستانش مشتی از خاک بر می‌دارد و از او می‌پرسد کدام یک از این دو مشت خاک بر دیگری فضیلت دارد؟ و سپس تقوا را ملاک برتری می‌داند. بنابراین باید متذکر شد که اختلاف در قبایل و نژاد، به معنای برتری یکی بر دیگری و احساس تفاخر و عصبیت نیست، بلکه این تفاوت نشانه‌ای مهم برای شناسایی افراد انسانی است و حسب و نسبت نتیجه‌ی تلاش افراد نیست تا به آن فخر و مباهات کنند. (84) البته صواف، مساوات را ویژگی اولیه‌ی انسانی می‌داند؛ بدین معنا که از نظر اسلام افراد انسانی بماهو انسان، با یکدیگر مساوی‌اند اما بر اساس تقوا و عمل از همدیگر متمایز و نسبت به هم برتری دارند. انسان‌ها با توجه به اعمال خود یا جزء خوبان و ابرار هستند یا جزء بدان و فجار، و روشن است که ابرار بر فجار برتری دارند. (85)
صواف می‌گوید طبیعت جوامع بشری این است که خداوند به انسان‌ها نعمت داده است تا از آن بهره مند شوند. در این تلاش برخی بیشتر از دیگران و برخی کمتر به نعمت‌های الهی دست می‌یابند و بنا بر دلایل مختلف، از دستیابی به نعمت‌های الهی باز می‌مانند. مهم این است که جامعه این افراد را فراموش نکند، چرا که فراموش کردن زیردستان و فقر، حکایت از قساوت قلب و ظلم و ستم دارد که هر دو فساد و تباهی به دنبال می‌آورد. اگر فرادستان به فرودستان التفات نکنند کینه و دشمنی شان بر دل فرودستان می‌نشیند و محرومیت خود را به واسطه‌ی اقدامات آنها می‌دانند و این کینه و دشمنی میان فقیر و غنی و ضعیف و قوی، فروپاشی جامعه را به دنبال دارد. از این رو خداوند مقرر داشته اغنیا جزئی از مال خود را به فقرا اختصاص دهند. این اعطای مال، که در قالب زکات و انفاق یا هر قالب دیگری است، نه از روی تفضل و کرامت، بلکه یک تکلیف است و گرفتن آن از سوی فقرا نه از روی ترحم و ضعف، بلکه حق آنهاست. خداوند در قرآن بر این مسئله تأکید کرده است. (86) آیات زیادی در قرآن این حق و تکلیف را به روشنی بیان کرده‌اند. به یقین اگر احکام اسلام در این باره - به خصوص زکات و انفاق - عملی و اجرا شود، مهم ترین راهکار برای از بین بردن فقر درجهان خواهد بود. (87)

6. وحدت

صواف وحدت امت اسلام را مایه‌ی بقاء و استمرار حکومت دراسلام می‌داند. او معتقد است اسلام به وسیله‌ی روح برابری و وحدت طلبی، در زمانی کوتاه، از مغرب تا مشرق زمین را فتح کرد و توانست قبایل پراکنده‌ی عرب و غیر عرب را زیر پرچم اسلام جمع کند و اصول و تعالیم خود را در جهان منتشر سازد. اگر این اصل اساسی نبود، هر آینه گرایش‌های انسانی متعدد و اختلافات نژادی و قومی، افراد را به اختلاف و عداوت می‌کشاند و جنگ و درگیری را به دنبال می‌آورد. صواف برابری و مساوات را زمینه ساز وحدت جوامع اسلامی می‌داند. از نظر او سرّ اینکه خداوند مسلمانان را امت واحده خوانده، همین است که آنها با کنار نهادن همه‌ی معیارهای برتری جویانه و سرسپردن به اصل تقوا و لوازم آن، مبانی اختلاف زا را کنار گذارند و با یک ویژگی کلی (یعنی مسلمان بودن) مطرح شوند. (88)
او با غبطه خوردن نسبت به وضع اولیه مسلمانان و‌اندوه از وضع کنونی آنان، رهبران جوامع اسلامی را فاقد تقوا و شجاعت می‌داند و می‌گوید همین امر باعث شده است تا روابط ایمانی آنها به دلیل تفاخر بر یکدیگر و مباهات به قبایل و کشور خود، از هم بگسلد و در نتیجه نزد دیگران اعتبار و منزلتی نداشته باشند و مورد طمع و حمله‌ی دشمنان قرار گیرند. خداوند اراده کرده بود مسلمانان یک امت باشند، اما به دلیل عدم پایبندی آنها به این اصل و عدم تلاش در تحکیم آن، امت‌های مختلف در بین آنان بروز کرد و وحدت از میان آنها رخت بربست و عظمت و هویت آنها باز نخواهد گشت مگر با گرایش ازکثرت به وحدت. (89)

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی پژوهشکده‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری.
2. «العالم المجاهد الکبیر محمد محمود الصواف»، در:
http.www. Itihad.org-Scholars-Layoutt-Php.htm.
http. www. alkalib. co. ux. sh 3 htm
3. «فی مواجهة غزو الثقافی» در:
4. علی طنطاوی، رجال من التاریخ، جده: دار المناره للنشر و التوزیع، ط 2، 1411 ق/ 1990 م، ص 468؛ همچنین: مصطفی عاشور، «الصواف و فن صناعة الرجال»، در:
http. www. Arabic- historyT 1422-07. article.4.shtm 1. htm. Islanonline. net.
5.‌هادی حسن علیوی، الاحزاب السیاسیه فی العراق السریه و العلنیه، بیروت: دار ریاض الریس للکتب و النشر، ط 1، 2001 م، ص 61؛ همچنین: محمد صادق امین، «ملف المعارضه العراقیه بین الماضی و المستقبل»، در:
http. www. albayan- magazine. com. irag- file-13. htm.
6. مصطفی عاشور، پیشین.
7. اسحاق موسی الحسینی، اخوان المسلمین؛ بزرگترین جنبش اسلامی معاصر، ترجمه‌ی سید‌هادی خسروشاهی، تهران، اطلاعات، 1375، صص 150- 148.
8. ابراهیم بیرم، «رحلة مع المعارضة العراقیة» ، جریدة النهار (لبنان) الاربعاء، 30 نیسان (آوریل) 2003 م،در:
http. www. bintjbeil. com. articles- 2003- ar- 0430- bayram. htm 1.
9. زهیر هواری، «خارطه العراق الطائفیه و السیاسیه» در:
http. www. ar. 0770- hwary. htm 1. bintjbeil. com. articles. 2003.
http. www. Ikhwan. net. m- seba. 3 e. htm. 1
10. سلمان الطفیری، «اهل السنه و الجماعه فی العراق» ؛ حقائق و آفاق» ، البیان، السنه السابعه عشره، العدد 190 ، جمادی الاخر 1424 ق (اغسطی 2003 م)، فی:
http. www. albayan- magazine. com. bayan. htm.
جانکور، «الذین وصفوا بالمستضعفین»، در:
http. www. kurdayeti. net. mustedof. 1. htm
11. محمد المجذوب، علماء و مفکرون عرفتهم، الریاض: دار الشواف للنشر و التوزیع، الجزء الثانی، 1992 م، ص 304.
12. همان.
13. مصطفی عاشور، پیشین.
14. محمد المجذوب، پیشین، ص 309.
15. محمد محمود الصواف، من القرآن و الی القرآن؛ الدعوه و الدعاء، بیروت: موسسه الرساله، ط 4، 1407 ق/ 1997 م، صص 79- 78.
16. محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، بغداد: الشرکه الاسلامیه للطباعه و النشر المحدوده، ط 1، 1373 ق/ 1955 م،صص 26- 11.
17. إن هُوَ إلَّا ذِکر لِلعَاَلمِینَ ، یوسف (12): 103.
18. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، بیروت: موسسه الرساله، ط 7، 1410 ق / 1990 م، ص 59.
19. محمد محمود الصواف، القیامة رأی العین، بیروت: موسسه الرساله، ط 9، 1408 ق/ 1988 م، ص 96.
20. لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن یَسْتَقِیمَ، تکویر (81) : 28؛ وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ . یونس (10) : 100؛ إِنَّكَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ. قصص (28): 56.
21. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریة لمکافحة الاسلام، مکه: دار الثقافة للطباعة، ط 1، 1965 م/ 1383 ق، ص 147 (این کتاب به زبان فارسی ترجمه شده است. ر. ک.، محمد محمود صواف، نقشه‌های استعماری در راه مبارزه با اسلام، ترجمه‌ی جواد هشترودی، تهران: فراهانی، 1346 و تهران: سعید نو، 1357).
22. محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 143.
23. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، صص 41- 39؛ همچنین: محمد محمود الصواف، القیامة رای العین، پیشین، ص 181.
24. وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا. فرقان (25): 23.
25. وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ. البینة (98): 5.
26. الکهف (18): 110؛ الانعام (6) : 162.
27. النساء (4): 142؛ محمد محمود الصواف، نظرات فی سورة الحجرات، پیشین، صص 46- 40.
28. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ. حجرات (49): 6.
29. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، ص 61.
30. ویل للذی یحدث فیکذب لیضحک به القوم ... (کتب المناهج و الفرق، الاجابة المفیدة عن اسئلة المناهج، جزء 1، ص 61، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی))؛ با این حال صواف با استناد به روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نقل از ام کلثوم، دروغ را در سه موضع جایز می‌داند: برای اصلاح میان دو خصم؛ برای غلبه بر دشمن در جنگ و سوم دروغ زن و مرد نسبت به یکدیگر در برخی امور زندگی، معیار این امر ضرورت است. همان، صص 80 - 79.
31. همان، صص 149- 93.
32. وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ... حجرات (49) : 9.
33. ان ابنی هذا سید و لعل الله تعالی ان یصلح به بین فئتین عظیمتین من المسلمین، محمد محمود الصواف ، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، صص 97 - 93. با فرض صحت حدیث، مسئله‌ی مصادره به مطلوب از چنین احادیثی از سوی اندیشمندان اهل سنت، پنهان نیست.
34. قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ. مدثر (74): 43.
35. محمد محمود الصواف، تعلیم الصلاه، بیروت: موسسه الرساله، ط 17، 1410 ق/ 1990 م، ص 40.
36. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ. حجرات (49): 2.
37. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، ص 36.
38. همان، ص 39.
39. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریة لمکافحة الاسلام، پیشین، صص 135 و 154.
40. محمد محمود الصواف، زوجات النبی الطاهرات و حکمة تعددهن، القاهره، دار الاعتصام، د. ت. (ط 1 در بغداد، 1369 ق/ 1950 م)، ص 15.
41. لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ. الرعد (13): 41.
42. وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى. نجم (53): 4-3، محمد محمود الصواف، نظرات فی سورة الحجرات، پیشین، صص 29- 20.
43. فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا. نساء (4)ک 65.
44. وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لاَ یُفْلِحُونَ، مَتَاعٌ قَلِیلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ. نحل (16): 117-116.
45. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً. نساء (4) : 59.
46. مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ. نساء (4): 80.
47. محمد محمود الصواف، نظرات فی سورة الحجرات ، پیشین، ص 30.
48. قال بم تحکم؟ قال بکتاب الله، قال فان لم تجد؟ قال بسنه رسول الله، قال فان لم تجد؟ قال اجتهد برأیی، قال الحمدلله الذی وفّق رسول رسول الله بما یرضی رسول الله. رازی، تفسیر الرازی، باب 24، جزء 5، ص 148، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی) ؛ همان، ص 20.
49. و اعلم انک اذا استقمت، استقامت رعیتک و ان زغت زاغت رعیتک.
50. کل ما لیس علیه امرنا هذا فهو رد. قرطبی، تفسیر القرطبی، جزء 1، ص 392، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی).
51. محمد محمود الصواف، نظرات فی سورة الحجرات، پیشین، صص 32- 31.
52. محمد محمود الصواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، پیشین، ص 103.
53. همان، ص 101.
54. محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 76.
55. عن ابن عباس عن النبی: اجعلوا ائمتکم خیارکم فانهم وفدکم فیما بینکم و بین ربکم. جامع الاحادیث، باب: الهمزه مع الجیم، جزء 1، ص 393، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی) ؛ محمد محمود الصواف، تعلیم الصلاه، پیشین، ص 103.
56. همان، ص 104.
57. أو لیسوا یشهدون الا اله الا الله و ان محمد رسول الله و لا ارید ان یتحدث الناس بان محمداً یقتل اصحابه، فتح القدیر، جزء 5، ص 325، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی) . محمد محمود الصواف، من القرآن و الی القرآن، الدعوه و الدعاه، پیشین، صص 42- 41.
58. همان، ص 44.
59. عن النبی: خیار ائمتکم الذین تحبونهم و یحبونکم و تصلون علیهم و یصلون علیکم ... و شرار ائمتکم الذین تبغضونهم و یبغضونکم و تلعنونهم و یلعنونکم ... السلسلة الصحیحة ، باب 907 ، جزء 2، ص 481، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی) ؛ محمد محمود الصواف، بین الرعاء و الدعاه، بیروت: موسسه الرساله، ط 4، 1407 ق، صص 4-3؛ محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 76.
60. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، ص 59.
61. انما انا ابن امرأه کانت تأکل القدید. الدر المنثور، باب 38، جزء 9، ص 295، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی)؛ همان، صص 38- 37.
62. إنا سنلقی علیک قولا ثقیلا. مزمل (73): 5.
63. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، ص 38.
64. وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ. بقره (2): 251.
65. محمد محمود الصواف، بین الرعاة و الدعاة، پیشین، ص 6.
66. السلطان ظل الله فی ارضه یاوی الیه کل مظلوم من عباده فاذا عدل کان له الاجر و علی الرعیة الشکر، و اذا جار کان علیه الاثم و علی الرعیة الصبر، الجامع الکبیر، باب حرفی السین، جزء 1، ص 13133، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، المجلد الخامس، جزء 5، ص 235در: مکتبه الشامله (الکترونیکی) ؛ همان، ص 7.
67. همان، صص 10-8.
68. قلنا یا رسول الله افلا ننابذهم عند ذلک؟ قال: لا ما اقاموا فیکم الصلاه. الفتن لنعیم بن حماد، باب الفتن، جزء 1، ص 84، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی)؛ همان، ص 5.
69. عن النبی: ستکون امرا فتعرفون و تنکرون، فمن کره بری و من انکر اسلم و لکن من رضی و تابع، السلسلة الضعیفة، پیشین، باب 1353 جزء 3، ص 352، همان، ص 9.
70. محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 77.
71. علی المرء المسلم السمع و الطاعه فیما احب و کره الا ان یومر بمعصیه فان امر بمعصیه فلا سمع و لا طاعه؛ اسمعوا و اطیعوا و ان استعمل علیکم عبد حبشی کان راسه زبیبه. صحیح و ضعیف الجامع الصغیر، باب 6006، جزء 13، ص 378، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی).
72. سال سلمه بن یزید الجعفی عن رسول الله: یا نبی الله أرایت ان قامت علینا امراء یسألونا حقهم و یمنعونا حقنا؟ فماذا احادیث و الرسول، باب کتاب الخلافه والاماره، جزء 4، ص 2044، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی).
73. محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 78.
74. همان، ص 73.
75. حجرات (49): 11.
76. ان الامیر اذا ابتغی الربیه فی الناس افسدهم. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، ص 131.
77. محمد محمود الصواف، بین الرعاء و الدعاه، پیشین، ص 4.
78. وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ. فصلت (41): 33.
79. محمد محمود الصواف، بین الرعاه و الدعاه، پیشین، صص 18- 13.
80. محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 24.
81. محمد محمود الصواف، تعلیم الصلاه، پیشین، ص 100.
82. یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ. حجرات (49): 13.
83. محمد محمود الصواف، تعلیم الصلاه، پیشین، ص 14.
84. محمد محمود الصواف، نظرات فی سورة الحجرات، پیشین، صص 146- 143.
85. پیامبر اکرم در خطبه‌ی حجه الوداع فرمود: الا ان ربکم واحد لا فضل لعربی علی عجمی و لا لعجمی علی العربی و لا لأسود علی احمر و لا لأحمر علی اسود الا بالتقوی ... قرطبی، پیشین، جزء 16، ص 342، در: مکتبه الشامله (الکترونیکی) . همان، ص 147؛ همچنین: محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 24.
86. وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ. معارج (70): 25- 24.
87. محمد محمود الصواف، صوت الاسلام فی العراق، پیشین، ص 24.
88. محمد محمود الصواف، نظرات فی سوره الحجرات، پیشین، صص 168-167.
89. همان، صص 153-152.

منبع مقاله :
علی اکبر علیخانی و [همکاران ... ]؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان جلد پانزدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.